رمان سنگدل های دوست داشتنی
نام رمان: سنگدل های دوست داشتنی
نویسنده: معصومه آبی
ژانر: عاشقانه
تعداد صفحات: ۲۰۷۹
خلاصه رمان:
گلی بعد از سالها یزدان رو پیدا می کنه یه چیزهایی این وسط تغییر کرده و چیزهایی هنوز ثابتِ !اما گلیِ ما بدجور دلش شکسته . . بدجور رنج کشیده . . .با دیدن یزدان داغش تازه میشه . . .تصمیم گلی چیه ؟ می خواد چی کار کنه با یزدان ؟ سرنوشت چه بازی ای براشون تدارک دیده
بخشی از رمان نودهشتیا:
اصلا نسبت این دوتا چی بوده ؟ چی توی اون گذشته بوده که گلی رو یه سنگدل کرده ؟
مقدمه :
، میـدآنی
، گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآش
یـک آن یـآد کـَسی روی قـفـَسه ی سیـنه ات
، ســَنگــینی میکــُنــَد آنوقــت به طــور کـآملا غریزی
گلنار :
قدم هایم آرام بود . . .شاید برخلافِ درونم !
درونِ پر از تشویش و نگرانی ام !
دستم را بر رویِ در گذاشتم و هلی به آن دادم . . .هوایِ گرمِ سالن صورتم را نوازش کرد . .پیرزن نگاهی به من کرد :
سری به تایید تکان دادم استخوانهایی که او را به اسارت کشیده بودند . . .
. . . چشم بستم و بعد ، لب گزیدم ، دستگیره ی در را لمس کردم
. . . پلکهایم را گشودم ، در که به دیوار برخورد کرد
منتظر مجازاتش بودم ولی این . . .فرای تصوراتم بود !
گرد شد و بعد . .قطره ، همان لعنتی هایی که دل سپردم به تاریکی شان ، چشم هایش قطره اشک !
پوزخند زدم :
– بــــــــه !یزدان خان . . .مشتاق دیدار . . .
لب های خشکش را از هم فاصله داد
اومدین ؟ شما گلنار خانمین ؟
با دست اتاق را نشان داد . . .قلبم بی قرار می کوبید به ، سری به تایید تکان دادم استخوانهایی که او را به اسارت کشیده بودند . . .
. . . چشم بستم و بعد ، لب گزیدم ، دستگیره ی در را لمس کردم
. . . پلکهایم را گشودم ، در که به دیوار برخورد کرد
منتظر مجازاتش بودم ولی این . . .فرای تصوراتم بود !
گرد شد و بعد . .قطره ، همان لعنتی هایی که دل سپردم به تاریکی شان ، چشم هایش قطره اشک !
پوزخند زدم :
– بــــــــه !یزدان خان . . .مشتاق دیدار . . .
لب های خشکش را از هم فاصله داد
گلی جان . .
: ! لعنتی همان صدا را داشت ، اخم هایم به آنی در هم کشیده شدند
– چطور جرات می کنی هنوز اسمم رو مخفف بگی ؟
: کمرنگ لبخند زد ، لبش کمی کش آمد
– چون هنوزم گلیِ منی . . .عزیز دلم !
آخ !آخ که طبل ها به صدا در آمدند !
نزدیک تختش شدم . .نگاه به تنش کردم . .بی جان بود !حسی نداشت . . .
: کمی سر کج کردم ، دستم را تکیه زدم به لبه ی تخت
– تنها شدی ؟ سرمه جونت کجاست ؟
دانلود فایل pdf
دانلود فایل apk