تمامی فعالیت های نودهشتیا جهت نشر آثار فرهنگی مجاز، زیر نظر ساماندهی اداره ارشاد اسلامی کشور و مطابق با قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد

رمان آقای باقری به خانه بر نمی گردد

رمان آقای باقری به خانه بر نمی گردد

رمان آقای باقری به خانه بر نمی گردد

نام  رمان: آقای باقری به خانه بر نمی گردد

نویسنده: طاهره آموییان

ژانر: عاشقانه

تعداد صفحات: ۳۵۴

خلاصه رمان:

این رمان ویژگی های قلمِ ما رو داره … آروم ، لطیف و کمی طنز … فانتزی هست … طولانی
نیست … اتفاقاتِ پر هیجان و سکته آور توش نیست اما اتفاقاتِ با نمک هست:(
بگم که منظورم از فانتزی یه رمانِ کل کلیِ بین دو تا دختر و پسر نیست:| عشق داریم
توی این رمان که زیاد با هم حرف و بحث دارن ولی …

بخشی از رمان:نودهشتیا

کف پایش را روی کناره ی حوض گذاشت و مسحِ آخر را هم کشید. سبیل هایش را با تَریِ
دستانش مرتب کرد و رو به آسمان زمزمه کرد:

– هعی خدا! مَصَبِتو شکر!
کفش هایی که پاشنه هایشان را خوابانده بود وبه قولِ صبورا، دمپایی حیاطی را به پا کرد
و لخ لخ کنان از پله های حیاط بالا رفت.
“یا الله” گویان واردِ خانه شد و با شنیدنِ صدای جیغِ صنم، که موهایش به اسارتِ
دستانِ صبا درآمده بودند، پلک هایش را به هم فشرد و به سمتِ آشپزخانه حرکت کرد. در کنار
دیوار ایستاد و به حرکات سوره خانوم زل زد:
– سوره خانم! یه خرده همت می کردی الان این بچه هامون جای ونگ زدن، داشتن یاد

می گرفتن چه طو وایستن وردستِ باباشون
سوره خانم، خسته از بحثِ تکراری، نفسِ عمیقی کشید و دسته ای دیگر از سبزی ها را
برداشت:

– الحمدلله سه تا دختر داریم، سالم و سلامت … پیر و کور که شدیم همینان که میان
میگن مامان آبت بدم؟! بابا نونت بدم؟! پسر بزرگ کنم بفرستمش خونه ی دیگه … سال به سال
سر می زنه بهم؟! میره میگه گور بابای مامان باباش … دختر محبته…

خدا در و تخته را همیشه با هم جور می کند؛ سوره خانوم و آقا نصرت هم از این قاعده ی
الهی مستثنی نیستند!
سوره خانم، به حول و قوه ی الهی از زبان کم نمی آورد و آقا نصرت هم از زبان!آقا نصرت “لا اله الا الله”ی زیر لب زمزمه کرد و گفت:

– همین دخترا تا شوهر کنن و برن سر خونه زندگیشون، مردشون همچین به غل و زنجیر می کشتشون که دیگه رنگِ خونه ی ننه بابا رو نبینن

سوره خانم با حرص تشتی که سبزی ها را در آن انداخته بود، برداشت و درونِ سینک ظرفشوئی گذاشت .شیر آب را باز کرد و دست به کمر، به سمتِ آقا نصرت برگشت و خیره نگاهش کرد:

– همه ی مردا مثل هم نمیشن که …یه عده شون وجدان دارن …حالیشون هست که خانمشونم الا خونه هزار جور فکر و دلبستگی داره …از شانس ما یه دونه آقای باقریش نصیبمون شده..

دست هایش را رو به آسمان گرفت و با گوشه ی چشم اشاره ای به آقا نصرت کرد

– خدایا !بابتِ همه چیزت شکر !ما که قوه ی درکِ حکمتِ تو رو نداریم …همینم که دادی، صد مرتبه شکر!

آقا نصرت، چشم درشت کرد و با “استغفر الله” و گفتنِ این جمله که ” حیف دلم نمیاد زنِ پا به ماه رو آزار بدم” به سمتِ هال و سپس اتاق رفت و سجاده اش را پهن کرد تا در صدای جیغِ سه دختر، نماز بخواند.

دانلود فایل pdf

دانلود فایل apk

دانلود رمان ماه پنهان نودهشتیا

دانلود رمان بانوی عمارت نودهشتیا

منبع:romankade