دانلود داستان زندگی در شیفت دوم
- بهدست: Admin
- دستهبندی: داستان کوتاه
- برچسبها: "زندگی در شیفت دوم" کلید خورد, «پاس دوم » در همدان, ۳۵۰+ رمان پرطرفدار عاشقانه و طنز, Images for دانلود داستان زندگی در شیفت دوم, اصیلها (فصل ۲), تفاوت های فاحش زندگی در کانادا و ایران, خبرگزاری آریا, دانلود Chroma Shift, دانلود جلد دوم رمان شیفت خون آشام, دانلود کتاب رمان شیفت خون آشام, دانلود کتاب رمان شیفت خون آشام جلد دوم, دانلود کتاب شاهنامه فردوسی بصورت کامل, دختران افغان؛ دختران شيفت دوم مدرسه, فصل دوم سریال «مدیر شب» ساخته میشود, قسمت 1 از فصل اول سریال خاطرات یک خون آشام با دوبله فارسی, کتابهای مرتبط با کتاب رمان شیفت خون آشام, مرد صاحبخانه دلم را برده بود / وقتی شوهرم سعید نبود او را به خلوتم می, مروری بر سریال های جذاب و هیجان انگیزی که به زودی فصل جدیدی از آنها به, معرفی فیلم «شیفت شب»، عکس های فیلم، پشت صحنه، پوستر و آنونس, من زلاتان هستم (2)؛ از دزدیدن دوچرخه های مردم تا زندگی با یخچال خالی

دانلود داستان زندگی در شیفت دوم

نام داستان : زندگی در شیفت دوم
نویسنده : ژیلا.ح-(کاربرانجمن نودهشتیا)
تعداد صفحات: ۱۳
خلاصه داستان:
…
(داستان کمه بهتره خودتون بخونین .)
بخشی از داستان:دانلود داستان زندگی در شیفت دوم
بنگ ! چند ثانیه سرماي شدیدي رو توي بدنم احساس کردم و بعد انگار یه نیرویی
وادارم کرد تا بایستم . فربد متحیر و ناباورانه به جسم بی تحرك من خیره شده بود
و من بدون هیچ حسی بی تفاوت خیره ي مرد اسلحه بدست رو به روم بودم ؛ مردي
که عاشقانه دوسش داشتم .
با چشماي گرد شده به اسلحه اي که حالا دود کمرنگی ازش خارج می شد نگاه
کرد و بعد بی هوا انداختش زمین . در عرض چند ثانیه فقط با نگاه کردن توي
چشماش هجوم اطلاعات رو توي سرم حس و براي لحظه کوتاهی براي خودم
احساس تأسف کردم . این مرد پوچ و تو خالی بتی نبود که می پرستیدمش و
اسمش رو عشق گذاشته بودم . پرونده ي سبز روي میز توجهمو جلب کرد ، یاد نیما
افتادم.
صداي کوبیده شدن در اومد و بعد می تونستم فربد رو ببینم که داره با سرعت پله
ها رو دونه دونه می گذرونه و سعی داره فرار کنه. عجیب بود ، عجیب که نه ، همه
چی گنگ و بم شده بود . تا حالا این چیزا رو تجربه نکرده بودم . می تونستم بین
زمین و آسمون معلق باشم ، از دیوارا بدون هیچ مانعی رد شم ، یا حتی بدون عبور
از دیوار پشت دیوار و اتفاقاتی که داره می افته رو ببینم .
-
زﻣﯿﻦ اﻓﺘﺎده ﺑﻮدم ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮدم .
- ﺣﺘﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﻋﻤﻖ ﮔﻠﻮﻟﻪ اي رو ﮐﻪ ﺑﻪ ﻃﺮف ﻗﻔﺴﻪ
ي ﺳﯿﻨﻪ ام،ﺟﺎﯾﯽ ﺗﻮي ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺮﺗﺎب ﺷﺪه ﺑﻮد رو اﻧﺪازه ﺑﮕﯿﺮم . ﻫﯿﭻ وﻗﺖ ﮐﺎﻟﺒﺪم رو اﯾﻦ ﻃﻮري ﻧﺪﯾﺪه ﺑﻮدم .
اﻧﮕﺎر داﺷﺘﻢ ﺳﻪ ﺑﻌﺪي ﺟﺴﻤﻢ رو ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﺮدم . ﻧﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪه ﺑﻮدم و ﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﺷﮕﻔﺖ زده ؛ ﻓﻘﻂ
ﻧﻮﻋﯽ ﻫﻤﺪردي داﺷﺘﻢ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺧﻮدم
منبع:romankade
بدون دیدگاه